روشن جلالی معروف به کور اوغلی از کردهای فیروزه است که بارها نامش در کتب مختلف ذکر شده است.پدرش در دستگاه خانی بزرگ  در یکی از شهرهای ترکمنستان اسب ها را نگاهداری می کرده است.یک روز پدر کوراوغلی اسب ها را به کنار رودخانه ای بزرگ می برد و اسب های آبی از آب خارج شده و با اسب های خان جفت گیری می کنند و حاصل آن دو اسب کوچک است که از نظر ظاهری کوتاه قد هستند و برعکس ظاهرشان سرعتی به مانند طوفان داشته اند.یک روز یکی ازدوستان خان به خانه ی او آمده و از خان تقاضای اسب می کند.استبل دار یکی از همان کره اسب ها را برای او می آورد و خان می گوید این کره اسب را ببر و اسبی چالاک بیاور.استبل دار دوباره به استبل رفته و کره اسب دیگر را می آورد و خان که تصور می کند استبل دار او را مسخره می کند دستور می دهد هر دو چشمش را کور کنند.استبل دار از دستگاه خان اخراج می شود و از خان در برابر زحماتش آن دو کره اسب را می گیرد و پس از مدتی فرزند او موسوم به روشن بزرگ می شود و به انتقام پدر بر می خیزد و معروف می شود به کوراوغلی یعنی پسر مرد کور و کره اسب هایش را غیر آت می نامد یعنی به غیر از اسب ها.زمانی که کوراوغلی به هند رفت با زیرکی خود را به اتاق تیلی نگار دختر شاه رساند و تیلی نگار هم در خواب دیده بود که مردی بنام روشن به هندآمده و با او ازدواج می کند.زمانیکه کوراوغلی وارد اتاق تیلی نگار شد تیلی نگار در خواب بود و کوراوغلی با خود گفت اگر به یکباره او را از خواب بیدار کنم از ترس فریاد خواهد زد و به همین دلیل دوتار را کشید و آهنگ خان ملایم را نواخت و تیلی نگار از خواب بیدار شد و گفت تو کیستی؟کوراوغلی گفت من روشن هستم و تیلی نگار از خوشحالی از هوش رفت.وقتی تیلی نگار به هوش آمد گفت روشن تو با چه کسی آمده ای تا من را با خود ببری؟آیا لشکری آورده ای؟کوراوغلی گفت نه و من فقط با اسب خودم امده ام و تو را خواهم برد.تیلی نگار گفت:این چه اسبی است که می تواند من و تو را از محافظان و نگهبانان شهر نجات دهد کوراوغلی گفت فردا به پشت تل بیرون از شهر بیا تا به تو بگویم.روز بعد تیلی نگار از پدر اجازه گرفت واز شهر خارج شد و چون به کنار تل بلند آمد به اسب کورواغلی نگاه کرد و روشن سوار بر اسب شده و در کنار تل بلند با اسب خود جولان داد که این جولان معروف است به  آهنگ جولان کوراوغلی که مرحوم حمرا بخشی آن را به زیبایی با دوتار می نواخت.کوراوغلی پس از اینکه کمی با غیر آت جولان داد کمر تیلی نگار را گرفته و او را سوار بر اسب نمود و به سمت ایران حرکت کرد.در راه با دشمنش عیوض رو برو شد و در دشتی با او جنگید و روایت است که در کنار مردابی چنان عیوض را به زمین زد که عیوض تا کمر در گل فرو رفت و در اینجا آهنگ زیبای جنگ نامه ی کوراوغلی نواخته می شود که عیوض می گوید:جنگد باغده باغ اوستایم یعنی و کوراوغلی می گوید مرد بیلان مهمان قدره نه.و این رجز خوانی ها در این جنگ نامه خوانده می شود.